چاووش

ساخت وبلاگ
دیگر برای من عروسکی. کلاه قرمزی نیستی. جان نداری. کلاه قرمزی ای که من دوست داشتم جان داشت. فهمیدم عروسک به خودی خود چیزی نیست. این عروسک گردان و صداپیشه اش است که او را کلاه قرمزی می کند. اصلا تصور نمی کردم یک روز مواجه شوم با این ترکیب پارچه و اسفنج و رنگ. دلم حتما میگرفت. درست مثل تصویری که از حمید جبلی سر خاکسپاری دنیا فنی زاده جاودانه شد. جبلی خلاصه همه حالات روحی ما دهه شصتی ها را با این نگا چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : دیگر,کلاه,قرمزی,نیستی؛,عروسکی, نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 4:01

آدمهایی که اطرافمان هستند، تبدیل شده اند به روزمرگی های عادت آوری که بعد از رفتنشان... چه می گویم مگر می شود با این همه مشغله به فقدان کسی هم اندیشید؟ نیست که نیست؛ بودنش مگر کجای بی حوصلگی مان را پر می کرد؟ می گویید خاطره؟ اصلا خاطره کجای این دنیای سرتاسر مادی را پر می کند. بود و نبودش مگر فرقی به حال کسی دارد؟ کسی که خاطره باز است با کسی که توجهی به خاطراتش ندارد تفاوتی ندارد. اصلا خاطره بازی و چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : بیداری,بیزارم, نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 4:01

شبها از یک ساعتی به اینور پلیس زیاد در شهر نمی چرخد. خیابانها خلوت است خب. میخواهند ترافیک کجا را باز کنند؟ این جور وقتها خوراکش رفتن تو خط ویژه هاست. خیابانهای یکطرفه. به نظرم بهترین منوی خیابانگردی برای شهری که بهترین تفریحش دوردور کردن با ماشین است همین انداختن در مسیرهای یکطرفه و ویژه است. در ساعات خلوت روز که پلیس نیست. نیمه شب ها. اینکه از شهرچایی که یک وقتی فلکه پرابهتی داشت برای خودش گازش را بگیری بروی تا ته مدرس. همان مسیری که به بهانه اتوبوس های خط ویژه یکطرفه شد. از سه راهی بهداری که امروز شده فلکه، اتوبوس گذاشتند تا مدرس. فلکه های مسیر را هم ب چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 4:57

پیش از تحریر: این قصه حاصل توهمات نویسنده است و مابه ازاء بیرونی ندارد. یکی بود یکی نبود. در سرزمینی ریپورتری بود که کتابت می کرد، می نوشت. ریپورترهای این سرزمین کلا نوشتن نمی دانستند.اساسا ریپورتری در این سرزمین تناول اشربه و اکوله، جلوس بر صندلیهای مجالس، دریافت هبه و نذورات و در سخت ترین شرایط کاری «تماشا» مهمترین کارشان بود و از قلم و دست بردن به آن بیم داشتند.  یک روزی از روزهای زمستان سال 88( عجب سال عجیبی) این ریپورتری که می نوشت، به محفلی دعوت شد. تنی چند از زعمای قوم جمع بودند.آقایی دکترنام؛ (اجازه بدهید برای اینکه اذهان جای دوری نرود اسمش را بگ چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 9:46

زمان به عقب برنمی گردد 5 سال... 10 سال 15 سال... یک عمر است می تواند جوانی را به میانسالی برساند. دلی را افسرده کند؛ امیدی را بخشکاند و دنیایی را ویران. اصلا پیر شدن جوانی به سال و عمر نیست.«جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی» زندگی را اما می شود از «سر» نوشت. نقطه گذاشت ته ماجرایی که سرنوشت برایت رقم می زند. جلوی همه قضاها و قدرها ایستاد. دوست داشت. لذت برد و زندگی کرد. آنطور که انگار تازه متولد شده ای. نقطه را برای چه گذاشته اند؟ برای رسیدن به سرخط. شاعر می شوم. مثل روز اول؛ می نویسم. می روم سراغ دستنوشته های گرد گرفته ام. تکانی به شان می دهم و می آورمشان روی کاغذ. ا چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 9:46

گفت تو مشاور عالی منی. اصلا هر چی تو بگی. هرپستی که میخوای دست بذار روش. سه سوت برات حکمشو میگیرم. گفتم فکر نمی کنی برای پست گرفتن یک کم پیر شدم؟ گفت من و تو اختلاف سنی چندانی نداریم. درسته هیچکدوم به حد لیاقتمون رشد نکردیم. گفتم: من دندون طمع مو کشیدم دوست من دور ما یکی خیط بکش! گفت: تو با بقیه فرق داری؛ من به امید تو دارم وارد صحنه انتخابات می شم. گفتم: رفیق! میدونی تو این یه ماه تو چندمی شی؟ گفت: نه.  گفتم پنجمیش! جالبه ادبیات همه تون هم یکیه همتون چشم امیدتون منم ولی فردای انتخابات غیبتون می زنه. تازه اگه شانس بیارم ندین 4 نفر بریزه رو سرم کتکم بزنه پرده گوش چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : بیست سالگی,بیست سال انتظار,بیست سال بعد بابت کارهایی,بیست ساله منو نکرده,بیست سال, ایسم,بیست سال بعد,بیست سالگی همراه اول,بیست سال سکوت,بیست سال,بیست ساله منو نکرده بیرون, نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 9:45

مسیر سراب تا سرعین تا یک حدودی مسطح و یکنواخت است و از قسمتی از راه کوهستانی و گردنه ای می شود. فصل بهار طراوت و زیبایی مسحور کننده ای دارد بویژه آن قسمت کوهستانی اش. عید امسال به سیاق چند سال اخیر ماشین را زین کردم و راهی شدیم. دقیقا در همین مسیر هوا به شکل رویایی ای مه آلود و زیبا بود. در کنار دره عمیقی که از وسطش رودخانه ای می گذشت منظره خیره کننده ای نظرم را جلب کرد ماشین را کنار زدم تا چندتا عکس از این دره بگیرم. وقتی کارم تمام شد تا خواستم پشت فرمان بشنینم دیدم ماشین تکان نمی خورد. تا گلگیر فرورفته در گل و لای. هرچقدر هم گاز می دادم بیشتر فرو می رفت که ه چاووش...ادامه مطلب
ما را در سایت چاووش دنبال می کنید

برچسب : مرد مگر گریه میکند, نویسنده : fchawoosh0 بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 9:45